در خصوص دانش گوهرشناسی در تمدن اسلامی آثار بسیاری توسط مسلمین نوشته شده و نسخ خطی بسیاری در این خصوص، چه مستقل، و چه آثار عمومی که فصلی و بابی بدان اختصاص یافته، موجود می¬باشد؛ لذا آثار موجود در این دانش را به سه دسته می¬توان تقسیم کرد:
دستۀ اوّل: آثار مستقلی که دربارۀ جواهرات و سنگ های معدنی و فلزات نوشته شده است.
دستۀ دوم: آثاری در حوزۀ تاریخ طبیعی و کیمیا و مطالب علمی دیگر، که دربارۀ سنگ-های معدنی و جواهرات و بعضاً فلزات هم فصول و ابوابی اختصاص یافته است.
دستۀ سوم: آثاری که دربارۀ داروشناسی و طب تألیف شده و در آنها از بعضی سنگ¬های معدنی که خواص دارویی دارند، نام برده شده است.
با ابن وجود، در این مقال، آثار مورد نظر ما، کتابهایی هستند که به صورت مستقل به جواهرشناسی پرداخته¬اند و اصلاً به این منظور تألیف شده است. این آثار خود، به سه گروه تقسیم می¬شوند:
نخست، آنهایی که فقط از سنگ های قیمتی و نیمه قیمتی نام برده اند، مثل کتاب تیفاشی، جواهرنامۀ منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی و…
دوم، آنهایی که سنگ¬های قیمتی و نیمه¬قیمتی و سایر کانی ها در آنها مورد مطالعه قرار گرفته است؛ مثل جواهرنامۀ سلطانی.
سوم، آنهایی که علاوه بر مطالب مذکور، در آنها از فلزات و آلیاژها بحث شده است؛ مثل تنسوق نامۀ ایلخانی، الجماهر بیرونی.
با استفاده از فهرست کتب خطی فارسی و عربی کتابخانه های مهم دنیا مثل کتابخانۀ ملی پاریس، کتابخانۀ برلین، کتابخانۀ ایندیا آفیس، کتابخانۀ موزۀ بریتانیا و غیره، و همچنین با توجه به اشاراتی که در کتب و مجلات مختلف به آثار جواهرنامه ها و کتب معدن شناسی شده است، تاکنون چندین کتاب در این فن شناخته شده که به اهم آنها اشاره می شود. شاید کتاب های دیگری نیز نوشته شده باشد که ذیلاً نام آنها نیامده باشد، ولی به هرحال می توان گفت که تعداد این قبیل آثار، در مقایسه با آثار مربوط به فنون دیگر، چون طب و کیمیا و ریاضی و نجوم و… خیلی زیاد نیستند:
1- خواص الاحجار و نقوشُهالِهِرمسِ الهَرامِسه: کتابخانۀ برلن نسخۀ خطی کتابت شده در سال 1000 هجری. دانشمندان اسلامی از سه هرمس اسم برده اند یکی هرمسی است که پیش از طوفان نوح می زیسته، دیگر هرمس الثانی که در موقع بنای شهر بابل زندگی می کرده و سومی هرمسی است که بعد از طوفان نوح در مصر زندگی می کرده. هرمس که معرب «HERON« است در حدود 133 قبل از میلاد می زیسته و مدیر مدرسۀ فنی و مهندسی اسکندریه بوده و بیشتر به کارهای مکانیک اشتغال داشته و در جایی کتابی دربارۀ سنگ ها به او نسبت داده نشده است. شاید هم این کتاب مثل کتاب منسوب به ارسطو اشتباهاً به هرمس نسبت داده شده باشد چه از قرن سوم بعد از میلاد به بعد تعداد زیادی از کتاب هایی که دربارۀ ادبیات و یا علوم در مصر نوشته شده به نام هرمس یکی از خدایان مصری نسبت داده شده و خیلی از صنایع را نیز به او نسبت داده و آنها را هنرهای هرمسی نامیده اند.
2- کتاب الاَحجار ارسطو ترجمۀ لوقا بن سراپیون: این کتاب ظاهراً در اواخر قرن دوم هجری از سریانی به عربی ترجمه شده است و تصور نمی رود این کتاب متعلق به ارسطو باشد. ترجمۀ عربی و آلمانی کتاب لوقا به چاپ رسیده و یک نسخۀ کتاب خطی به نام «المعادن» در کتابخانۀ برلن وجود دارد که مؤلّف آن را ارسطو نوشته اند. معلوم نیست این همان کتاب لوقا است یا کتابی دیگر است.
3- عِللُ المَعادن لِجابر بن حَیّان الطرسوسی (یا الطوسی): نویسندۀ این کتاب در سال 161 هجری فوت شده و مرحوم محمدعلی تربیت در مقاله ای که در مجلۀ مهر نوشته نسخۀ خطی این کتاب را جزو کتاب های کتابخانۀ شخصی خود نام برده است. جابر بن حیّان اوّلین شیمی دان بزرگ اسلامی است. دربارۀ ملیت او اختلاف است بعضی او را عرب و برخی ایرانی و اهل خراسان دانسته اند (مثل ابن ندیم در الفهرست) ادوارد براون در کتاب تاریخ ادبی ایران نوشته که او شاگرد حضرت امام جعفرصادق بوده است. جابر در علم کیمیا متخصص بود و تقریباً معلم این علم شناخته شده است. در کتب جواهر کمتر از او به عنوان معدن شناس نام برده شده. بعضی در مبحث فلزات و آلیاژها از او نام برده اند.
4- کتاب مَنافع الاَحجار: تألیف عطارد بن محمد حاسب، نویسندۀ این کتاب بابلی (بابل عراق) یا بغدادی بوده و در سال 206 هجری فوت شده است. در فهرست کتب کتابخانه های خارجی غیر از پاریس از کتاب این شخص نامی نیست فقط در فهرست کتب خطی کتابخانۀ پاریس از این کتاب نام برده شده است.
5- چند کتاب از یعقوب بن اسحاق کندی دربارۀ معادن و سنگ های معدنی نام برده اند. از این قرار: رسالة فی انواع الجواهر، رسالۀ فی لغت الجواهر و معادنها، رسالة فی انواع الجواهر ثمینه و غیرها: از یعقوب پسر اسحاق کندی که در سال 251 هجری فوت شده در الجماهر به دفعات نقل قول گردیده، ولی در فهرست کتابخانه ها نام کتب او دیده نشد.
6- خواصُّ الاَحجار: تألیف حنین بن اسحاق متوفی در 261 هجری، نسخۀ این کتاب در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است. حنین از عیسویان حیره در سال 194 هجری متولد شده، زبان یونانی را می دانسته است، کتب طبی بقراط و جالینوس را به عربی ترجمه کرده و همچنین کتب دیگری از سایر دانشمندان یونانی مثل ارسطو ترجمه نموده است. غیر از کتاب خواص الاحجار، حنین کتاب دیگری هم در داروشناسی دارد به نام کتاب الادویة المفردة.
7- رسالۀ فی الاحجار ابن الجزّار القیروانی(یا کتاب جواهرالاحجار لحکیم بن الجزار): این کتاب در قرن چهارم هجری نوشته شده است. نام مؤلّف احمد بن ابراهیم بن ابی خالد معروف به ابن الجزار قیروانی است. این شخص بطوری که از کتاب معجم المؤلّفین تألیف عمر رضا کحاله معلوم می گردد، کتابی هم دربارۀ ادویۀ مفرده (داروها) نوشته است. ابن الجزار در 395 هجری فوت شده است.
8- الجماهر فی معرفۀ الجواهر: تألیف ابوریحان بیرونی متوفی به سال 430 هجری از این کتاب نسخ متعددی در کتابخانه های مختلف وجود دارد و اخیراً توسط مرکز پژوهشی میراث مکتوب به تصحیح یوسف الهادی به چاپ رسیده است.
9- جواهرنامۀ نظامی: در سال 592 هجری تألیف شده است و اخیرا توسط استاد ایرج افشار تصحیح و در سلسله آثار میراث مکتوب به چاپ رسیده است .
10- کتاب الجواهر لابی البرکات البغدادی: این کتاب در قرن ششم هجری نوشته شده است.
11- چندین کتاب به نام های: کتاب الاحجار، کتاب جواهر الاحجار، کتاب ریاضۀ الافکار فی خواص الجواهر و الاحجار، کتاب الالمضیۀ فی خواص الجواهر و الاحجار المکوکیۀ، کتاب ازهار الافکار فی جواهر الاحجار در کتابخانه های برلن، پاریس وجود دارد که مؤلّف همۀ آنها شهاب الدین احمد بن یوسف التیفاشی متوفی به سال 651 هجری است. تیفاشی کتاب خود را در سال 640 هجری نوشته است. کتاب تیفاشی 24 فصل دارد و در هر کدام از یک ماده نام برده است. این کتاب در سال 1854 در «JOURNAL ASIATIQUE» سری ششم به وسیلۀ «CLEMENT MULLET» به فرانسه ترجمه شده است.
12- تنسوق نامه (تنسوخ نامه ایلخانی): تألیف خواجه نصیرالدین طوسی متوفی به سال 672 هجری. این کتاب به فارسی نوشته شده و از آن چند نسخۀ خطی در کتابخانه های مجلس و دانشکدۀ حقوق وجود دارد. در این کتاب از 71 سنگ معدنی، فلز، آلیاژ نام برده شده و دربارۀ آنها توضیحات کافی داده شده است.این اثر ارزشمند توسط مرحوم استاد مدرس رضوی به چاپ رسیده است.
13- خواص الاحجار من الیواقیت و الجواهر: تألیف عزالدین ابراهیم ابن محمد السویدی متوفی به سال 690 هجری. از این کتاب نسخه ای خطی در کتابخانۀ برلن موجود است.
14- کَنزالتجار فی معرفۀ الاحجار: تألیف بیلک قبچاقی در سال 681 هجری نوشته شده و نسخه ای به خط مؤلّف در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است. در این کتاب از 76 سنگ معدنی اسم برده شده است.
15- عرایس الجَواهر و اَطائب النّفائس: تألیف ابوالقاسم عبدالله کاشانی در سال 700 هجری نوشته شده. این کتاب به کوشش آقای ایرج افشار در تهران به چاپ رسیده است.
16- نُخَبِ الذّخائر فی احوال الجواهر: تألیف شمس الدین محمد بن ابراهیم بن ساعد الانصاری (ابن الاکفانی) متوفی به سال 749 هجری. از این کتاب نسخۀ خطی در کتابخانۀ برلن موجود است.
17- المقاصدالسَّنیۀ فی معرفۀ الاجسام المعدنیۀ: تألیف تقی الدین مقریزی متوفی به سال 845 هجری نسخۀ خطی از این کتاب در کتابخانۀ برلن موجود است.
18- دُرَرُ الانوار فی اَسرار الاحجار: تألیف شیخ عیسی مرجوشی. این کتاب در قرن نهم هجری نوشته شده و یک نسخه از آن در کتابخانۀ خدیوی مصر موجود است.
19- جواهرنامه: منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی، این کتاب به کوشش آقای تقی بینش در مجلۀ فرهنگ ایران زمین به چاپ رسیده و انتساب آن به نصیرالدین طوسی درست نیست؛ زیرا در آن از شاهرخ تیموری صحبت شده است. تألیف این کتاب احتمال دارد در قرن نهم هجری در دورۀ سلطنت شاهرخ تیموری باشد.
20- جواهرنامه سلطانی: تألیف محمّد بن منصور دشتکی. این کتاب را مؤلّف برای ازون حسن نوشته است، و به این ترتیب تألیف این کتاب بایستی قبل از سال 883 هجری باشد. از این کتاب چند نسخۀ خطی در کتابخانۀ مجلس و نسخه ای در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق موجود است. این کتاب نیز به وسیلۀ آقای دکتر ستوده در مجلۀ فرهنگ ایران زمین به چاپ رسیده است.
21- المقالۀ الیاقوتیة فی انواع الجواهر: تألیف جلال الدین سیوطی متوفی به سال 911 هجری.
22- جواهرنامه محمد بن مبارک شاه قزوینی: مربوط به قرن دهم هجری است.
23- تحلیۀُ البصائر لتمشیۀ علی الجواهر: تألیف شیخ احمد الشفاوی متوفی به سال 1025 یا 1028 هجری از این کتاب یک نسخه در کتابخانۀ برلن موجود است.
24- سرّ الاسرار فی معرفۀ الجواهر و الاحجار: مؤلّف معلوم نیست ولی کتاب مربوط به قرن دهم هجری است. از این کتاب یک نسخۀ خطی در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است.
غیر از کتاب های فوق چند کتاب دربارۀ سنگ های معدنی نوشته شده که مؤلّف و تاریخ تألیف آنها روشن نیست بعضی از آنها عبارتند از:
1- جواهرالدین اُلُغ خان بَلبَن، معروف ترین سلطان از خاندان سلاطین مملوک دهلی است. وی در اصل غلامی ترک از قبیلۀ البری، و عضو گروه معروف چهلگانی (چهل غلام پروردۀ التُتمش) بود و به دلیل لیاقتی که داشت، به مراتب بالایی نزد سلطان دست یافت؛ تا جایی که ناصرالدین محمود شاه، او را وزیر و نایب حکومت خود کرد و دختر خود را به همسری او درآورد.
در نسخۀ ما، مؤلف یا همان مترجم، اثر خود را به سلطان غیاث الدین اُلُغ خان تقدیم کرده است. سلطان مزبور بسیار علم و ادب دوست بود و دربار او مأمن امنی برای شعرا و ادبا و دانشمندان وقت بود.
علاوه بر دو نسخۀ مزبور، نسخۀ دیگری در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، به صورت عکسی (میکروفیلم) موجود است با ترقیمۀ 781ق.
ما به دلیل اهمّت کاتب نسخۀ فاتح، در احیای این اثر بدان اکتفا نمودیم و به نسخ دیگر مراجعه نکردیم؛ به دلیل اینکه کاتب این نسخ خود از دانشمندان و عالمان ذی فنون زمان خود بود و در کتابت نسخۀ حاضر، صرف نظر از چند مورد جزئی، نهایت دقت را کرده و نسخۀ مورد اعتمادی از این اثر به دست داده است. معین الدین محمّد زمجی اسفزاری، متخلّص به «نامی»، حوالی سال 850ق. در اسفزار (سبزوار) به دینا آمد و در همانجا بالید و علوم اوّلیه را در زادگاه خود آموخت. سپس به هرات رفت و از محضر بزرگانی چون عبدالرحمان جامی بهره¬ها برد. سپس اثر معروف خود، موسوم به روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، را در سال 899ق. تألیف و به سلطان حسین بایقرا تقدیم کرد.
ناگفته نماند که کتاب حاضر، در سال 1395 توسط خانم سروناز پریشانزاده احیا و از سوی مجمع ذخایر اسلامی در قم منتشر شده است. متأسفانه اشتباهات فاحش و کج-خوانی¬های وافری بر آن وارد شده، به گونه ای که در هر صفحه چندین غلط وارد شده و برخی عبارات از قلم افتاده، و بعضاً حتّی آیات قرآنی و عبارات عربی نیز اشتباه ثبت شده است؛ اغلب اصطلاحات علمی نادرست است و هیچ توضیحی در علّت گزینش صورت واژگان مزبور نیامده است؛ لذا آن گونه که باید حق اثر ادا نشده و جا داشت به احیای مجدّد آن همّت کرده شود. راقم این سطور تا جایی که در بضاعتش بود، به احیا و اصلاح متن پرداخت و برخی توضیحات بر آن افزود. امید که مورد قبول اهل علم و فرهنگ قرار گیرد.
نسخۀ شمارۀ 5193 موجود در کتابخانۀ فاتح استانبول، مشتمل بر دو رساله است که هر دو به خط معین¬الدین اسفزاری است و رسالۀ دوم، لغت پهلوی است. نسخه به خط نستعلیق در 72 برگ، با ابعاد 12.5 * 17.6سانتیمتر از متملّکات سلطان بایزید عثمانی (حکـ 886- 918ق.) بوده است. همچنین ممهور به مهر وقف سلطان محمود عثمانی است.الاسرار فی معارف الاحجار: یک نسخه در کتابخانۀ برلن موجود است.
2- عیون الحقایق فی المعارف الجریه من التجارات و صفۀ الیشب و اللازورد و اللعل و الیاقوت: از این کتاب هم یک نسخه در کتابخانۀ برلن موجود است.
3- از کتابی به نام منتخب جواهرنامه در فهرست ایندیا آفیس برده شده، بدون اینکه از مؤلّف و تاریخ تألیف ذکری شده باشد در این کتاب پانزده جواهر مورد بحث قرار گرفته است. از اسامی جواهراتی که نام برده شده می توان آن را نظیر جواهرنامۀ منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی دانست. در جواهرنامۀ منسوب به خواجه نصیر از دوازده سنگ معدنی نام برده شده ولی در این کتاب علاوه بر آنها از بلور، مغناطیس و دهنه هم یاد شده است. به هرحال امکان دارد این نسخه همان جواهرنامۀ منسوب به خواجه نصیر و یا اقتباس از آن باشد.
4- فی ذکر الاحجار و خواصها و معرفۀ منافعها: یک نسخه در کتابخانۀ برلن موجود است، تاریخ تألیف و نام مؤلّف معلوم نیست.
5- مقادیرالجواهر: تألیف ابوالعباس احمد الرسام الحموی. یک نسخه در کتابخانۀ برلن موجود است.متأسفانه معلوم نگردید تاریخ تألیف این کتاب چه موقع بوده است. در کشف الظنون فقط نام کتاب و نام مؤلّف نوشته شده، بروکلمان هم اشاره ای به آن ننموده است.1
مختصری دربارۀ رسالۀ حاضر
یکی دیگر از آثار ارزنده در جواهرشناسی، رسالۀ ارسطاطالیس حکیم یونانی است که ترجمه های چندی از آن موجود است. یکی از ترجمه¬های قرن هفتمیِ آن، همین کنزالزواهر فی معرفةالجواهر، از شمس خطّاط بلخی است.
مؤلف خود از جوهرشناسان و کیمیاگران متبحّر زمان خود بود و برخی تجربیات خود را ضمن رساله آورده است؛ لذا در واقع این اثر صرفاً یک ترجمه محسوب نمی¬شود و باید از آن به عنوان یک اثر ترجمه و تألیفی یاد کرد. در واقع خود اثر هم از دو بخش تشکیل شده است:
بخش نخست، مربوط به خواص احجار و کیفیّت آنهاست که در واقع ترجمۀ رسالۀ ارسطاطالیس است که از یونانی به عربی ترجمه شده بود و شمس خطاط آن را از عربی به فارسی برگردانده است.
بخش دوم، در خصوص ترکیب مواد بر اساس علم کیمیاست و ساختن برخی احجار مصنوعی و برخی ملاحظات طبی و خواص و کاربرد پزشکی برخی ترکیبات و غیره است که عمدتاً تجربیات و یافته های خود مؤلف است.
مؤلف در ضمن رساله، از برخی شخصیت¬ها نام می برد. در نسخۀ فاتح (ش5193) که همین رساله بر اساس آن احیا شده، نام مترجم، صراحتاً «شمش خطّاط بلخی» و نام مُهدی إلیه «الغ اعظم کشلی خان» آمده که امیری در عهد «ابوالمظفر محمود بن قسیم امیرالمؤمنین» بود و چون «اغلب اوقات او را به معرفت جواهر، میلانی هست و از خواص و منافع آن از اهل بصارت و ارباب بصیرت استطلاعی فرمود. چون این ضعیف را وقتی در آن شیوه خوضی بوده است و در معرفت نیک و بد و غَثّ و سَمین آن وقوفی بود؛ و رساله ای که در آن باب، به لغت عرب ساخته¬اند و اسنادِ آن به حکیمِ فیلسوف، ارسطاطالیس حکیم، که وزیر و استادِ ذوالقرنین اسکندر ابن فیلقوس رومی بوده است، درست گشته و در نظر کاتب آمده است. در این وقت دولت مُلقّن و عقل مُحرّض بود که این بنده آن رساله را از لغت اهل عرب به اصطلاح عجم ترجمه کند، متابعتِ عقل و دولت را التزام نموده شد، و دیباچۀ آن را به خطابِ القابِ مبارکِ این شهریار ستوده آثار مزیّن گردانیده و نام این رساله را کَنزالزّواهر فی معرفةالجواهر اتّفاق افتاد. چند فصل دیگر که در این رساله نبود، در ساختن جواهر معمول و شناختن آن، در آخر کتاب اضافت کرده شد».(دیباچۀ مؤلف)
ضمن آنکه مترجم در جایی از رساله آورده که در سال 665ق. در گواشیر کرمان کان فیروزه طاهر شد.
در نسخه ای دیگر هم نام با این رساله از نام مترجم یاد نشده است و آن نسخۀ خیرپور در سچل سرمست لائبریری، به شمارۀ 1 / 2، 736 (ن ا م)، به تاریخ 1324ق. به خط احمدحسین لکهنوی، در 28صفحه می باشد. در این نسخه آمده که ارسطاطلیس رساله¬ای در شناخت جواهر نوشته بود که اول به عربی و سپس به فارسی ترجمه شد. اما ترجمۀ فارسی چندان زیبایی نداشت و مترجم ترجمه ای دیگر فارسی که مستقیماً از یونانی به فارسی به عمل آورده بود، به دست آورد و بر آن تجدید نظر کرد و عبارتهای مکرّر را حذف کرد و به «خدیجةالوقت بلقیس زمان مادر شاهزاده الغ بیگ» پیشکش نمود.
الغ بیگ در سال 796ق. از بطن گوهرشاد آغا، زنِ هنردوستِ شاهرخ زاده شد و در سال 853ق. به قتل رسید. او در سال 850ق. پس از درگذشتِ شاهرخ، جانشین پدر شد. گوهرشاد آغا در سال 861ق. درگذشت. چون مترجم از الغ بیگ با عنوان «شاهزاده» یاد کرده است، قرینه ای است که کتاب در اوایل سدۀ نهم هجری فراهم آمده است. این قراین نشان می¬دهد که این نسخه هر چند با عنوان کنزالزواهر فی معرفةالجواهر مسمّی شده، غیر از ترجمۀ شمس خطاط بلخی است؛ چرا که نسخۀ ما در سدۀ هفتم هجری در شبه قاره، طبق تصریح خود مترجم، از عربی به فارسی ترجمه شده، و از شخصیت هایی که نام می برد مشخص است که ترجمه به قرن هفتم برمی¬گردد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.